نکته ها
ظریفى ، زنى ادیب را در بغداد دوست مى داشت . نامه اى به او نوشت و از وى ، اجازه خواست ، تا به زیارتش رود. و در پایان نامه نوشت : خدا من ، و ترا از لغزش باز داراد! و زن در پاسخ او نوشت : اى سلیم ! اگر دعاى تو پذیرفته شود، پس ، از دیدن من ، چه بهره اى خواهى برد؟
××××××
از ابوعبدالله جعفر بن محمدالصادق (ع ) روایت کرده اند، که از پیامبر (ص ) نقل کرد که حواریون عیسى را گفتند: با که همنشینى کنیم ؟ گفت : آن که دیدارش شما را به یاد خدا اندازد و گفتارش به دانشتان بیفزاید و کردارش شما را به آخرت علاقه مند سازد.
××××××
بشر بن حارث را پرسیدند: گشاده رویى تو با مردم ، چه بسیارست ! گفت : این ، متاعى ست که ارزان خریده ام .
××××××
زاهدى پیر زن آسیابان را گفت : گندم مرا آرد کن ! و گرنه به دعا خواهم که خرت سنگ شود. زن گفت : خر رها کن ! و دعا کن ! تا گندمت ، آرد شود .
×××××××
پاورقی:1- کشکول شیخ بهایی